معنی پرندهای کوچک و آوازخوان
حل جدول
توکا
پرندهای آوازخوان
باسترک
پرندهای کوچک و سیاهرنگ
سار
پرندهای کوچک و خوشآواز
سهره
آوازخوان
مترنم
پرندهای کوچک و سیاه رنگ
سار
پرندهای کوچک شبیه گنجشک
چرخریسک
آوازخوان و نغمه سرا
لولی
پرندهای شکاری
قوش
صقر
صقر، هیلا
هیلا
مترادف و متضاد زبان فارسی
خنیاگر، خواننده، رامشگر، مغنی
فرهنگ عمید
دارای جسم یا اندازۀ اندک: دستهای کوچک،
(اسم، صفت) آن که سنش کم است، خردسال،
[مجاز] دارای مقام پایین،
[مجاز] بیارزش، پست: آدم کوچک و کوتهبینی بود،
[مجاز] صفتی که شخص هنگام تواضع به خود میدهد، مطیع: من کوچک شما هستم،
لغت نامه دهخدا
کوچک. [چ َ / چ ِ] (اِخ) لقب اردشیربن شیرویه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ثم ابنه (ابن شیرویه الساسانی) اردشیر و لَقَبَه ُ کوچک، ای صغیر. (مفاتیح العلوم خوارزمی، یادداشت ایضاً).
معادل ابجد
999